نظریه های فرا اخلاق وبررسی نظام اخلاق اسلامی Meta Ethics | ||
احمد دبیری شاید هر کدام از ما در زندگی بارها بر سر دوراهیهایی قرار گرفته باشیم که در آن لحظه حساس تصمیمگیری برایمان بسیار دشوار شده باشد. ویژگی مشترک این موارد این است که ما در یک آن موظف به دو وظیفه بودهایم که نمیتوانستیم هر دو را انجام دهیم و با انتخاب هر کدام از طرفین یکی از وظایف را فدا کردهایم. این حالت تردید بر سر دو راهی اصطلاحاً «تعارض» نام دارد.[1] در تعارضهایی که طرفین آن از درجه الزام و اهمیت بالایی برخوردارند و با زیر پا گذاشتن هر کدام از طرفین، هزینه زیادی پرداخته میشود، فرد با انتخاب هر کدام از طرفین احساس عذاب وجدان میکند و به شدت ناراحت میشود. این عذاب وجدان ناشی از این است که فرد با اختیار خودش از یک وظیفه سرپیچی کرده و ضربه بزرگی را باعث شده است. تعارضهایی که در برخی مشاغل اتفاق میافتد، به لحاظ حساسیت بالای آن مشاغل، بسیار جدی هستند. در مباحث زیست پزشکی و مباحث بیوتکنولوژی نمونههای فراوانی از این تعارضها وجود دارد که متخصصین این حوزهها را که دغدغه اخلاقی بودن دارند، دچار نگرانی کرده است و دست نیاز ایشان را به سمت اندیشمندان اخلاق دراز کرده است. شاخه «اخلاق کاربردی[2]» از شاخههای مهم و حیاتی فلسفه اخلاق است که عملاً از دهه هفتاد قرن بیستم به عنوان یک حوزه مطالعاتی مطرح شد.[3] اصلیترین وظیفه یک اندیشمند اخلاق کاربردی رفع تعارضهای اخلاقی است که در یک حوزه خاص (مانند پزشکی و محیط زیست و آموزش و پرورش) مطرح میباشند.[4]
تعریف تعارض اخلاقی در خصوص تعریف تعارض اخلاقی باید گفت که چندین تعریف در این باره صورت گرفته است که این تعاریف عبارتند از: 1- تعارضی بین دو تکلیف اخلاقی که به یک اندازه اعتبار دارند .[5] 2- در دائرة المعارف بکر ابتدا بیان میشود که “معضل اخلاقی وضعیتی است که در آن فاعل به لحاظ اخلاقی باید یکی از دو (یا چند) بدیل و گزینه را جداگانه اختیارکند ولی نمیتواند هر دو (یا همه آنها) را با هم بر گزیند”. وی سپس اضافه میکند که “چنین تعارضهایی به شرطی معضل اخلاقی به حساب میآیند که ادله اخلاقی متعارض همگی از نوع الزامات اخلاقی باشند” یعنی اگر غیر الزامیها (مستحبها) تعارض کنند، معضل تلقی نمیشوند. البته اشاره میکند که “یک تعارض اخلاقی اگر قابل حل باشد، یعنی اگر یکی از الزامات اخلاقی متعارض بر الزام دیگر ترجیح داشته باشد، در آن صورت نمیتوان چنین حالتی را معضل اخلاقی به حساب آورد”. در آنجا نهایتا معضل اخلاقی اینگونه تعریف میشود: “معضلات اخلاقی عبارتند از تعارضهای غیر قابل حل میان الزامات اخلاقی” [6] 3- در دیدگاهی دیگر گفته شده که “مراد از تعارضها اخلاقی موقعیتهایی است که در آنها خود را بر سر دوراهی مییابیم؛ از طرفی گویی راه سوم وجود ندارد و از طرف دیگر انتخاب هر یک از آن دو به نحوی خلاف اخلاق مینماید.” [7] به نظر میرسد آنچه در اخلاق مهم است و حل آن دغدغه فیلسوفان اخلاق است و واقعاً برای کسی که دغدغه “اخلاقی زیستن” دارد مهم است همان است که در دائرة المعارف بکر نهایتاً بیان شده است: “تعارضهای غیر قابل حل میان الزامات اخلاقی”. البته نباید فاعل اخلاقی به اشتباه تعارض قابل حلی را غیرقابل حل تلقی کند و از طرفی ادلهای که در نحوه حل تعارضها قابل حل بیان شدهاند، میتوانند در معضلات اخلاقی (تعارضها غیر قابل حل) مدنظر باشند، لذا در این بحث مناسب است بجای "معضلات اخلاقی"، "تعارضهای اخلاقی" (اعم از قابل حل و غیر قابل حل) در نظر گرفته شود. روشن است که "تعارضهای اخلاقی" اعم از "معضلات اخلاقی" به معنای مذکور هستند. توجه به برخی نکات در این موضوع نیز مفید است: نکته اول این که تعبیر "معضلات اخلاقی" به معانی دیگری از قبیل "مشکل اخلاقی" هم استعمال میشود و مثلاً اگر در جامعهای "سرقت" شایع شده باشد، گفته میشود که این جامعه با معضل اخلاقی مواجه است. منظور از "معضلات اخلاقی" در این جا همان دسته از تعارضهای اخلاقی است که حل نمیشوند، نه آن معنی عام از "معضلات اخلاقی" که هر مشکلی در حیطه اخلاق را شامل میشود. نکته دوم آن که در تعارض اخلاقی علاوه بر "تخلف اخلاقی فعلی"، "تخلف محتمل در آینده" را هم در نظر میگیریم که شامل مواردی با احتمال بسیار بالا و همچنین مواردی که با وجود احتمال کم، اهمیت بالایی دارند نیز می شود. یعنی اگر فعلاً با یک فعل اخلاقی مواجهیم که وظیفه است ولی انجام آن منجر به نقض یک وظیفه اخلاقی در آینده خواهد شد، خود را مبتلا به یک تعارض اخلاقی تلقی میکنیم؛ لازم نیست هر دو طرف تعارض یک الزام فعلی باشند. نکته سوم این که گاهی در یک موقعیت اخلاقی وظیفه اخلاقی روشن و آشکار است ولی به دلیل امیال درونی و شرایط روحی اقدام برای وظیفه دشوار است، در چنین مواردی فاعل اخلاقی دچار کشمکش درونی میشود و در واقع بر سر اراده تعارض واقع میشود. این موارد از تعریف تعارض اخلاقی خارج است؛ زیرا آنچه در تعارض اخلاقی مطرح است، تعیین وظیفه (با صرف نظر از درونیات فاعل) است که در مواردی مانند مورد مذکور، وظیفه روشن است و مشکل فقط اقدام برای آن است. بنا براین در تشخیص تعارض اخلاقی باید دقت شود که این موارد، تعارض تلقی نشوند.
انواع تعارض اخلاقی تعارضهای اخلاقی دارای انواع مختلفی است که فقط یکی از آنها داخل در بحث تعارض اخلاقی است. تعارض اخلاقی در یک معنا اختلاف نظر با فرد دیگر در اینکه وظیفه چیست میباشد و در معنای دوم به معنای تضاد بین امیال و وظیفه اخلاقی است (کشمکش درونی بین وظیفه و میل) که یک فرد پس از تشخیص وظیفه دچار آن میگردد، میباشد. نوع سوم تعارض اخلاقی که در واقع همین نوع نیز تعارض اخلاقی محسوب می شود و نه دو معنای دیگر آن، به معنای بلاتکلیفی درونی برای تشخیص وظیفه اخلاقی به خاطر تعارض وظایف[8]است. البته روشن است که فقط قسم سوم یک تعارض اخلاقی است و دو قسم دیگر از بحث تعارض خارج هستند. در یک دستهبندی نیز میتوان تعارض اخلاقی را به تعارض "حداقلی" و "حداکثری" تقسیم کرد. تعارض حداقلی، تعارضی است که بدلیل ترجیح یکی از طرفین تعارض، قابل حل است و وظیفه اصلی، انجام طرف راجح است. تعارض حداکثری، تعارضی است که بدلیل عدم ترجیح یکی از طرفین نمیتوان وظیفه اصلی را تشخیص داد.
موضعگیریها در تعارض اخلاقی یکی دیگر از مسائلی که باید در این موضوع بررسی سود روش تشخیص تعارض اخلاقی است. برای تشخیص یک تعارض اخلاقی باید دست کم دو قدم برداشته شود: در مرحله اول باید اثبات شود طرفین تعارض هر کدام مصداق یک الزام اخلاقیاند و در قدم دوم باید اثبات شود طرفین تعارض هیچ کدام ترجیحی ندارند.[9] احساس ندامت ناشی از انتخاب یکی از طرفین و نقض طرف دیگر اکثرا نشاندهنده این است که طرف نقضشده یک الزام بوده است. پس میتوان از همین احساس ندامت برای تشخیص الزام بودن طرفین استفاده کرد. یعنی خود را در موقعیتی فرض کنیم که یکی از طرفین را انتخاب کرده ایم، اگر از بابت نقض طرف مقابل احساس ندامت داشتیم، معلوم میشود که آن طرف دارای الزام بوده است. همین کار را برای هر دو طرف باید انجام داد تا معلوم شود که هر دو طرف دارای الزام هستند. به صورت کلی دو نوع موضعگیری در قبال تعارضهای اخلاقی صورت گرفته. یکی انکار تعارض اخلاقی و دیگری قبول تعارض و تلاش برای حل آن است. برخی اساساً معضل اخلاقی به شکل تعارض غیر قابل حل (حداکثری) را منکر شدهاند. یعنی معتقدند که اصلاً ممکن نیست فرد ملزم به چیزی باشد که هم باید انجامش دهد و هم نباید انجامش دهد. این عده برای حالتی که تعارض از نوع تواردی میباشد (یک فعل خاص هم الزام ایجابی دارد و هم الزام سلبی) بیان میدارند که بین «تعهد» و «زمینه تعهد» تفاوت وجود دارد. برای مثال اگر ما با آقای x دوست هستیم، این دوستی زمینه تعهدات اخلاقی مانند "وفاداری" است. حال ممکن است بین زمینههای تعهد تعارض پیش آید و یک نفر مصداق دو زمینه تعهد متعارض باشد مثلاً یک نفر هم دوست ما باشد و هم به اموال عمومی خیانت کند ولی بین خود تعهدات نمیتواند تعارض پیش آید یعنی ما هم ملزَم به وفاداری باشیم و هم ملزم به معرفی او به مراجع قضایی؛ زیرا پایبندی به هر دوی این تعهدات غیر ممکن است و از طرفی پایبندی به هر کدام، عین تخلف از دیگری است. بنابراین الزام به هر دو تعهد، تکلیف به ما لایطاق است و میدانیم که تعهدات اخلاقی مستلزم توانستناند (باید مستلزم توانستن است). پس هردو تعهد ساقط میشوند. اساساً تعهدات بعد از تصمیم ما پدید میآیند و اینجا ما نمیتوانیم تصمیم به پایبندی به تعهدات متعارض بگیریم. [10] عدهای نیز با قبول تعارض اخلاقی تلاش میکنند برای حل آن راهی بیابند. در این طیف از نظریات، ابتدا تلاش میشود برای طرفین تعارض ترجیحی بیان شود و اگر در نهایت یکسان شدند، حکم به تخییر شود. مکاتب مختلف اخلاقی در ارائه وجه ترجیح، به گونههای متفاوتی برخورد کردهاند و مثلا سود گراها غلبه خیر بر شر را مرجح میدانند و یا برخی وظیفه گرایان نیز با تفکیک وظایف در نگاه نخست با وظایف در مقام عمل در صدد حل مسئله تعارض برآمدهاند. [11]
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. متناظر بحث تعارض اخلاقی در مباحث فقهی، مباحث تزاحم است. در مباحث فقهی باب تعارض به مباحث دیگری اختصاص دارد. نباید این تشابه اسمی باعث سوء تفاهم شود. [2] . Applied ethics[3 ]. جمعی از نویسندگان، اخلاق کاربردی، انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1386، ص 49 [4] . البته مباحث اخلاق کاربردی تماماً بحث تعارض نیست ولی وجهه غالب مباحث حل یک تعارض است، مباحث «قتل ترحمی» (اتانازی) از جمله این موارد است. (ر.ک: جمعی از نویسندگان، همان) .[5] اتکینسون، آر. اف، فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوی نیا، مرکز ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1370، ص32 .[6] مجموعه مقالات، فلسفه اخلاق، ترجمه جمعی از مترجمان، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، 1380، ص130 و 131 [7]. فرامرز قراملکی، احد، اخلاق حرفهای، انتشارات مجنون، 1383، ص295 [8]. اتکینسون، همان، ص 31 [9]. مجمو عه مقالات، ص131 .[10] اتکینسون، همان، ص 35، 36، و مجموعه مقالات، ص 132 [11]. اتکینسون، همان، ص45 و 44.
[ سه شنبه 90/3/10 ] [ 3:29 عصر ] [ علی محمدی ]
[ نظرات () ]
نسبیتگرایی اخلاقی (محسن جاهد) مقدمه [ دوشنبه 90/3/9 ] [ 3:32 عصر ] [ علی محمدی ]
[ نظرات () ]
واقعگرایی، ابزار گرایی، ایده آلیسم(سیداکبر حسینی)
واقعگرایی با دو چالش عمده از جانب ابزار گرایی[1] و ایده آلیسم[2] مواجه بوده است. ابزار گرا به جای آن که صدق و کذب گزارههای رشته مورد نظر را پیجویی کند، به دنبال میزان مفید و کارآمد بودن آن گزارهها است، یعنی از آن جهت که آن گزارهها تدابیر مفیدی در جهت کنترل تجربیات ما و یا رفتار دیگران میباشند برای او اهمیت دارد. برای مثال یک ابزارگرایی معتبر در نظریات عملی، نظریات علمی را به عنوان یک نظام مدون قابل تغییر تلقی نمیکند، بلکه آنها را برای کنترل و پیش بینی عالم قابل مشاهده در نظر میگیرد. بنابراین دیدگاه صدق و کذب نظریات علمی چندان اهمیت ندارند، بلکه در این دیدگاه کفایت تجربی، نفع مفهومی، سودمندی علمی و دقت موردی مهم است. یک ابزار گرای اخلاقی در استفاده از زبان اخلاقی مدعی است که نباید اوصاف اخلاقی را به مردم، اعمال یا نهادها نسبت دهیم. ایر (Ayer ) میگوید: وجود نمادی اخلاقی در یک گزاره، چیزی به محتوای حقیقی آن نمی افزاید. بنابراین اگر به کسی گفتیم (در دزدی از آن پول، عمل خطایی را انجام دادی) چیزی بیش از این نگفتهام (شما آن پول را دزدیدهای) و به آوردن این عبارت که عمل تو خطا بود، مطلبی با آن گزارهام اضافه نکردهام.»[3] بدون شک ابزار گرایی اخلاقی با ابزارگرایی عملی هم ایده است، زیرا هدف هر دو توصیف عالم نیست، بلکه آنها در صدد تغییر عالم هستند و هر دو با تحقیق پذیری پوزیتویسم منطقی تقویت شده بودند. به هر حال به عقیده ابزارگرایان اخلاقی، زبان اخلاقی به خوبی با این هدف سازگار گردیده است. آنان خاطر نشان میکنند که علت این سازگاری مقید بودن مردم در به کاربردن و پاسخ دادن به اظهارات اخلاقی و نصایح و فرامین اخلاقی است. به عقیده «استیونسن» ادعاهای اخلاقی برای خبر دادن از حقایق، مطرح نشدهاند، بلکه هدف آنها ایجاد یک تأثیر است. این ادعاها به جای توصیف محض نفع و سود آدمیان، سعی در تعویض آن منافع یا شدت بخشیدن به آنها دارند. این ادعاها به جای آن که بیانگر سود و نفع موجود در اشیاء و اعمال باشند، به آن نفع توصیه مینمایند.[4] با توجه به این مطالب میتوانیم وجه تمایز واقع گرایی و ابزار گرایی را در معرفت بخش بودن ادعاهای اخلاقی از نظر واقع گرایان و غیر معرفت بخش بودن آنها از دیدگاه ابزارگرایی دانست که مفید بودن ملاک اعتبار آنها نمیباشد. ابزارگرایان به علت تفسیری که هر کدام از نحوه عملکرد زبان اخلاق دارند ، مسیرهای متفاوتی را در پیش گرفتهاند. برای مثال احساس گرایان بر این عقیدهاند که زبان اخلاق به سبب بیانگر بودن عواطف، سلایق، احساسات و دیگر حالات عاطفی گوینده است که مفید واقع میشود. آنها میگویند: زبان اخلاق برای بیان احساسات درباره موضوعات به کار میرود، نه برای بیان حقیقی پیرامون آن موضوعات.»[5] رویکرد دیگر ابزارگرایان، توصیف گرایی است. این رویکرد ارتباط وثیقی میان عواطف و زبان اخلاق برقرار نمیکند. به گمان آنها زبان اخلاق از آن جهت مفید است که فرامین تصمیم پذیری را که هر کس در شرایط مشابهی آنها را باید اجرا کند، توصیه مینماید و به عقیده آنان محتوای زبان اخلاقی، محتوایی توصیهای است نه توصیفی. واقع گرایان نیز مانند ابزارگرایان، زبان اخلاق را وسیله مفید و سودمندی در جهت هدایت و اداره جهان اطراف میدانند، اما بر خلاف ابزارگراها، معتقدند که تأثیر این کار برد بیانگری زبان اخلاق از باورهای اخلاقی استوار است. واقع گرا معتقد است که تأثیر زبان اخلاق به سبب امکان وجود باورهای اخلاقی نزد مردم است، نه اینکه مردم فقط واکنشهای اخلاقی دارند و ما میتوانیم نگرشهای مردم را با مباحثات اخلاقی تغییر دهیم، زیرا وقتی باورهای اخلاقی مردم تغییر نمود، رفتار آنان نیز تغییر خواهد کرد و واکنشهای اخلاقی آنان نیز عوض خواهد شد. واقع گرایان بر این باورند که زبان اخلاق تمام ویژگیهای گفتارهای معرفتی را داراست، زیرا آدمیان واجد باورهای اخلاقی محسوب میگردند. آنان درباره اخلاقیت، اختلافاتی دارند و برای اثبات صحت باور اخلاقی خود به دنبال دلیل و شاهد میگردند. آدمیان در باب رفتارهای اخلاقی خود به طرزی عمل میکنند که گویا به دنبال کشف واقعیت و حقیقتی میباشند گویا ممکن است در رفتار خود دچار خطا شده باشند و حتی آنان درباره صدق و کذب ادعاهای اخلاقی خویش سخن میگویند و راجع به کسانی که معرفتهای اخلاقی معتبرتری دارند، صحبت میکنند. و خلاصه این که تمام مطالب ذکر شده به این نکته اشاره دارند که این ادعاهای اخلاقی، در شکل منطقی و محتوایی خود، چندان متمایز از ادعاهایی که به طور قطع معرفتی اند، نیستند و این نقطه تمایز میان ابزارگرایی واقع گرایی است. اما تعارض و تقابل واقعگرایی و ایده آلیسم اندکی کم رنگ تر است. به این بیان که هر دو ادعاهای اخلاقی و زبان اخلاق را معرفت بخش میدانند که قابلیت صدق و کذب دارند و حتی هر دو دیدگاه برآنند که گاهی ادعاهای اخلاقی صادق میباشند اما نقطه تقابل و تفاوت این دو در شرایط صدق ادعاهای اخلاقی است. ایده آلیست، اذهان و توانمندیهای آنها را در صدق ادعاهای اخلاقی دخیل میدانند و میگویند که گزارههای اخلاقی هنگامی صادق هستند که با اذهان آدمیان و یا اذهان خدا مطابقت داشته باشند، اما واقع گرایان این دیدگاه را نپذیرفته و شرط صدق گزارههای اخلاقی را در امری خارج از اذهان و توانمندیهای آنها میدانند. این دو دیدگاه، چالشهای عمده در قبال واقعگرایی اخلاقی است که هر کدام برای خود ادله و شواهدی اقامه نمودهاند که بررسی این ادله را به جایی و زمانی دیگر واگذار میکنیم. پی نوشتها: [1] .Instrurnentalism . [2] Idealism . [3] Ayer; Ianguage, Truth and Logic, new uork, 1952, p 107 [4] Sterenson.c.L; “The Emotive Meaning of Ethical Terms .” Facts and values, p.16 . [5] . Ayer. P 108 .
[ یکشنبه 90/3/8 ] [ 5:8 عصر ] [ علی محمدی ]
[ نظرات () ]
واقع گرایی اخلاقی تا پیش از آغاز قرن بیستم یگانه رویکرد اساسی در حوزه فلسفه اخلاقی به شمار میرفت و اگر کسی همچون دیوید هیوم[14] نیز عَلَم مخالفت با آن را بر میداشت چندان مورد توجه قرار نمیگرفت و نظر او نادیده انگاشته میشد و اغلب فیسوفان بر این عقیده بودند که ارزشها و حقایق اخلاقی همانند حقایق و اوصاف طبیعیاند به گونهای که از همان ابزاری که برای شناخت حقایق طبیعی بهره میبریم میتوانیم برای شناخت حقایق اخلاقی نیز مدد جوییم.[14] در اوایل قرن بیستم، جی. ای. مور با استفاده از برهان سئوال گشوده و مطرح کردن مغالطه گرایانه تقریری طبیعت گرایانه، واقع گرایی اخلاقی را به زیر سئوال برد و در عوض نظریه شهودگرایی اخلاقی را که خود نیز رویکردی واقع گرایانه محسوب میگردید، ارائه نمود که در حقیقت صلابت و استحکام واقع گرایی را تا حد زیادی به تحلیل برد. با ظهور پوزیتویسم منطقی، حوزه اخلاق و فلسفة اخلاق نیز از امواج آن بینصیب نماند. زیرا این گرایش سعی داشت ملاک معنادار بودن یا نبودن را در این عرصه نیز به کار گیرد و از آنجا که بنابر مغالطه طبیعت گرایانه، گزارههای اخلاقی، تجربی تلقی نمیشدند و هر آنچه که تجربی نبود فاقد معنا در نظر گرفته میشد، گزارههای متافیزیکی در آمدند که هیچگونه شناخت معتبری درباره آنها بدست نمیآمد. به عبارت دیگر گزارههای اخلاقی برای پوزیتویستها کار چندان سهل و ساده نمینمود زیرا آنان با استعمال روزمره آن گزارهها در میان تمام آدمیان مواجه بودند و لذا بدنبال توجیه گزارهای برآمدند. ردلف کارنپ (R.Carnap ) آن گزارهها را گزارههایی امری معرفی کرد که آدمیان برای هدایت و کنترل رفتار دیگران از آنها بهره میگیرند. از سوی دیگر افرادی همچون ایر (Ayer ) گزارههای اخلاقی را تنها ابراز کننده موافقت، مخالفت، دوست داشتن، تنفر، و ... گویندة آن گزاره دانست و معتقد شد که این گزارهها صرفاً نشاندهندة واکنش عاطفی و احساس گویندهاند، مثلاً وقتی شخصی میگوید «دزدی بد است» در حقیقت این مطلب را ابراز داشته است که «دروغ گویی اَه، اَه» نه چیز دیگر.[14 به هر تقدیر بر اثر نقدهایی که بر احساسگرایی وارد شد. ار. ام. هیر (R. M. Hare ) نظریه توصیه گرایی (prescrivesm ) را پیشنهاد کرد که در ضمن آن گزارههای اخلاقی دارای دو عنصر توصیهای و توصیفیاند که عنصر توصیهای رکن اصلی آنهاست و از سوی دیگر شخص بیان کننده آن گزاره مایل است که این حکم در تمام موارد مشابه جریان پیدا کند.[14] اما توصثه گرایی «هیر» نیز کار چندانی از پیش نبرد و شاید فقط خود «هیر» طرفدار آن شد. با افول این دیدگاهها و به اصطلاح دیدگاههای غیر شناختگرایانه، واقع گرایی دوباره پا به عرصه اخلاق گذاشت و با قوت و شدتی مضاعف در ادبیات این رشته خودش را نشان داد. امروزه در فرهنگ غرب دو رویکرد مهم انگلیسی و آمریکایی در این وادی وجود دارد که در ذیل هر کدام فیلسوفان بنامی همچون دیوید ویکنز، جانمک راول، دیوید برینک، هیلاری پاتنم، سابینالاوی باوند و ... وجود دارند. در حوزه فلسفه اخلاق در ایران نیز موج پوزیتویسم منطقی در کتاب دانش و ارزش دکتر عبدالکریم سروش به چشم میخورد. در آن کتاب گزارههای اخلاقی صرفاً گزارههایی انشایی قلمداد شدهاند و صاحب کتاب مدعی است که میان دانش و ارزش فاصلهای عمیق وجود دارد. و خلاصه اینکه گزارههایی اخلاقی گزارههایی غیر شناختیاند.[14] اما از سوی دیگر بزرگانی نیز با تلاشی فراوان سعی در تقریری مبتنی بر فلسفه اسلامی از واقع گرایی اخلاقی داشتهاند که تا حدود زیادی در این امر موفق بودهاند.[14] اکنون با اشارهای اجمالی به برخی از تعاریف وارده از سوی فیلسوفان مختلف در باب واقع گرایی اخلاقی با ترسیم ادعاهای آنان در معیارهایی که بر اساس آن بتوان رویکردهای واقع گرایانه را از رویکردهای غیر واقعگرایانه متمایز کرد یادآور میشویم «ریچارد میلر» در مقاله «واقع گرایی اخلاقی» دائرة المعارف فلسفه اخلاق آورده است: « واقع گرایان اخلاقی بر این باورند که احکام اخلاقی، گزارههایی صادقند و مدعیاند که مردمان اغلب در صدد ایجاد آن احکام اخلاقیاند. به علاوه آنها این مطلب را که این گزارهها با توجیحات آنها ابتدا به باورها و احساسات گوینده و اظهار کننده آن احکام و نیز به آداب و رسوم جاری در فرهنگ آنان وابستهاند، نمیپذیرند»[14] «مایکل دامت» واقعگرایی را اینگونه تعریف میکند: «واقع گرایی یعنی اعتقاد به اینکه گزارههای رشته مورد بحث دارای ارزش صدق عینی مستقل از ابزار شناخت آن گزارهها میباشند: یعنی صدق و کذب آنها بر حسب وجود واقعیای که مستقل از ما دارند تعیین میشود.»[14] بر این اساس واقعگرایی اخلاقی یعنی اعتقاد به اینکه گزاره های اخلاقی ارزش صدق عینیای دارند که از ابراز شناخت آن گزارهها مستقل است و صدق و کذب آن گزارهها بر اساس وجود واقعیای که آنها مستقل از ما دارند، معین میشود. «دیوید مک ناوتن» در کتاب بصیرت اخلاقی مینویسد: « [واقعگرایی اخلاقی] اصرار میورزد که واقعیت اخلاقی، به طور مستقل از باورهای اخلاقی ما وجود دارد و تعیین میکند که آن باورها صادقند با کاذب. این دیدگاه قایل است که صفات اخلاقی، صفات اصیل و حقیقی چیزها با کارها هستند؛ به تعبیری مجازی این صفات جزء اثاثیه و اجزای عالمند. ممکن است ما نسبت به برخی صفات اخلاقی حساس باشیم یا حساس نباشیم، اما وجود و عدم آن صفات بستگی به این ندارد که ما چه فکر میکنیم»[14] «پانایوت بوچورف» نیز در تعریف این دیدگاه میگوید: «واقعگرایی اخلاقی مدعی است که حقایق اخلاقی و به تبع آن، اوصافی نظیر خوب، بد، درست، نادرست، فضیلت و رذیلت که با حقایق یا اوصاف غیر اخلاقی تحول پذیر نیستند. در عالم وجود دارد. بر اساس این نظریه، این حقایق و اوصاف از آگاهی ما، از حالتی که در آن حالت میاندیشیم و صحبت میکنیم. از باورها و گرایشهای ما و از احساسات و امیال ما مستقلند، اوصاف اخلاق میتوانند از طریق اشخاص، اعمال، نهادها و مانند اینها تحقق یابند؛ با تمثل و تحقق این اوصاف، حقایق اخلاقی هستند که تطابق با آنها سبب صدق احکام اخلاقی میشود.»[14] بر اساس تعاریف ذکر شده و نیز تعاریف دیگری که برای اختصار به قلم نیامد دیدگاهی واقع گرایانه است که: 1ـ وجود حقایق اخلاقی در عالم را بپذیرد و به تبع این مطلب وجود اوصافی نظیر خوب، بد، درست، نادرست، فضیلت و رذیلت که به اوصاف غیراخلاقی تحویلپذیر نیستند را قبول کند. 2ـ این حقایق را اوصاف مستقل از آگاهی ما و از حالتی که در آن میاندیشیم و صحبت میکنیم، از باورها، گرایشها، احساسات و امیال ما، بداند. 3ـ معتقد باشد که اگر گزارهای بیانگر حقایق و یا اوصاف اخلاقی باشد، گزارههای با قابلیت صدق و کذب خواهد بود. 4ـ دست کم یکی از گزارههای اخلاقی صادق است با توجه به این معیارها، میتوان به ارزیابی دیدگاههای مختلف پرداخت و واقعگرا یا غیر واقعگرا آنها را معین کرد. اما هنوز این پرسش باقی است که واقعگرایی اخلاقی با چه چالشهایی مواجه است که در این بخش به آن میپردازیم. [ یکشنبه 90/3/8 ] [ 5:7 عصر ] [ علی محمدی ]
[ نظرات () ]
سیداکبر حسینی برای آشنایی بیشتر با موضوع فرا اخلاق که به آن خواهیم پرداخت، لازم است انواع پژوهشهای اخلاقی را نیز بشناسیم. از سوی اندیشمندان مطالعات و پژوهشهای متعدد و متنوعی در حوزهی اخلاق انجام گرفته است. این پژوهشها و مطالعات به سه دسته تقسیم میشوند: دستهی اول، پژوهشهای توصیفی نام میگیرند، که با هدف توصیف و گزارش دادن از اخلاق فرد، جامعه یا گروه خاصی انجام میشوند. برای نمونه مورخی که دربارهی اخلاق پیامبر گرامی اسلام(ص) گزارش میدهد و اخلاق ایشان را توصیف میکند، ممکن است مسلمان هم نباشد، او تنها اخلاق پیامبر اسلام را گزارش و توصیف میکند یا جامعهشناس یا مردم شناسی که به توصیف و تبیین اخلاقیات و آداب و رسوم ارزشی یک جامعه میپردازد. در این نوع پژوهش و مطالعات اخلاقی قضاوت و ارزش داوری صورت نمیگیرد؛ یعنی چنین پژوهشگر هرگز نمیگوید اخلاقیات آن فرد و یا جامعه درست یا نادرست است، او فقط گزارش میدهد و بیان میکند. روش کار در این نوع پژوهش و مطالعات به روش تاریخی، نقلی و تجربی است، نه روش عقلی و فلسفی، که در آن با ابزار نقل، تجربه و تاریخ به تبیین اخلاقیات فرد، گروه یا جامعهای پرداخته میشود. بهطور معمول چنین مطالعاتی کار اندیشمندان در حوزهی جامعه شناسی، مردم شناسی و نیز کار مورخان است، و دانشمندان اخلاق کمتر به چنین مباحثی میپردازند. دستهی دوم، پژوهشهای هنجاری نامیده میشوند و گاهی نیز به پژوهشهای دستوری و یا پژوهشهای درجه اول نامگذاری میشوند. پژوهشها یا مطالعات هنجاریای که دربارهی اخلاق انجام میشوند، به آن دسته مطالعاتی گفته میشوند که به هدف تعیین اصول ، معیارها و روشهای تبیین حسن، قبح و درستی یا نادرستی افعال و صفات انجام میگیرند. موضوع چنین مطالعه و پژوهشی، افعال اختیاری است. پژوهشگر در مطالعات هنجاری تلاش میکند دربارهی افعال اختیاری و نیز صفات اکتسابی و صفات برآمده از فعل اختیاری انسان بحث کند؛ خوب و بد آنها را مشخص کند، درست و نادرست بودن آنها را تبیین نماید و بایدها و نبایدهای آن فعل را تعیین کند. به این چنین مطالعاتی مطالعات درجه اول نیز گفته میشود به این دلیل که بهطور ذاتی به تبیین افعال اختیاری و صفات اکتسابی انسان میپردازد. مطالعات هنجاری یا به تعبیر غربیها «نرمتیو افیکس»، همان موضوع و دانشی است که در عالم اسلام، به نام علم اخلاق نامیده میشود، و در اصطلاح اندیشمندان غربی، مطالعات هنجاری یا اخلاق هنجاری نامیده میشود. اندیشمندان اخلاقی در علم اخلاق، دربارهی افعال اختیاری انسان بحث میکنند، افعالی مانند: راستگویی، دروغگویی، امانتداری، خیانت ورزی و... و یا صفات برآمده از افعال اختیاری مانند: بخل، شجاعت، سخاوت و... در مطالعات هنجاری و در علم اخلاق این نوع افعال و صفات، داوری میشوند، و خوبی و بدی آنها مشخص میشود، و نیز اصول و معیارهایی برای ارزشگذاری آنها ارائه میشود. روش کار و مطالعه در اخلاق هنجاری به سه روش عقلی، شهودی و نقلی میباشد. در اخلاق هنجاری میتوان با روش عقلی و فلسفی به تعیین اصول و معیارهای اخلاقی دربارهی حسن و قبح افعال اختیاری پرداخت، که به اصطلاح اخلاق عقلی و فلسفی را پدید میآورد. کتابهایی مانند: «اخلاق ناصری»، «اخلاق محتشمی» و «اخلاق نیکو ماکوسِ» ارسطو که از مشهورترین کتابها در حوزهی اخلاق عقلی و فلسفی است تا اندازهای با این روش به تبیین معیارهای اخلاقی پرداختهاند. با روش نقلی نیز میتوان به تبیین اصول و معیارها پرداخت، در این روش با تکیه بر آیات و روایات؛ ارزشها، ضد ارزشها، فضائل و رذایل اخلاقی را مشخص میشود. بخشهای زیادی از کتاب شریف «اصول کافی»، جلدهایی از «بحارالانوار» که دربارهی اخلاق و ارزشهای اخلاقی بحث میکند، و کتابهای «چهل حدیثی» که در حوزهی اخلاق توسط اندیشمندان اسلامی با روش نقلی نگارش شده، به تبیین اخلاقیات اسلامی پرداختند. کتاب «میزان الحکمه» نوشته آیت الله ری شهری نیز در حوزهی اخلاقیات مطرح است که ارزشهای اخلاقی، فضائل و رذایل اخلاقی را به روش نقلی و با تکیه بر آیات و روایات تبیین میکند. گاهی ممکن است به روش کشف و شهودی اصول و معیارهای اخلاقی تعیین شود. چنین مطالعه و روشی، اخلاق عرفانی را پدید میآورد. کتاب «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری در رأس کتابهای اخلاق عرفانی قرار میگیرد. دستهی سوم، پژوهشهای تحلیلی یا فلسفی نامیده میشوند، و گاهی به نام پژوهشهای درجه دوم نیز نامگذاری میشوند. دلیل این نامگذاری این است که در مقابل پژوهشهای درجه اول که اخلاق هنجاری است، و ناظر به افعال اختیاری و صفات اکتسابی انسان هستند، این پژوهشها نگاهی به افعال و صفات اختیاری انسان ندارند؛ بلکه ناظر به جملاتی هستند که موضوع آنها افعال اختیاری است. موضوع و بحث در اخلاق تحلیلی و فلسفی، جملات اخلاقی است؛ جملههایی مانند: عدالت خوب است، ظلم بد است، سقط جنین بد است یا سقط جنین خوب است. این نوع موضوعات، مباحث، جملات، احکام و موضوع جملهی اخلاقی بحث تحلیلی و فلسفی در حوزهی اخلاق قرار میگیرند. به این نوع تحلیل، پژوهش و مطالعه در حوزهی اخلاق «فرا اخلاق» یا «متاافیکس» هم گفته میشود که به آن میپردازیم. موضوع بحث ما در این دوره، بررسی عقلی و فلسفی احکام و جملات اخلاقی میباشد. بنابراین روش بحث و تحقیق در این نوع پژوهش نیز روشی عقلی و فلسفی است. میخواهیم با روش عقلی و فلسفی جملات اخلاقی، مبادی تصوری و تصدیقی در حوزهی علم اخلاق، و تک تک تصورات و واژههایی که در یک جملهی اخلاقی بهکار برده میشود را تحلیل و تبیین کنیم. برای نمونه؛ در جملهی عدالت خوب است، دربارهی عدالت بحث میشود و در فرااخلاق که عدالت چه نوع مفهومی دارد، و از کجا به دست آمده نیز دربارهی خوبی بحث میشود، که خوب بودن به چه معناست. هنگامی که گفته میشود عدالت خوب است، بحث چیستی عدالت و معنای خوب بودن عدالت پیش آمده، به آن پرداخته میشود. سپس دربارهی تمام جمله بحث میشود؛ به این معنا که این نوع جمله از چه سنخ جملاتی است؟ آیا انشایی است یا اخباری؟ با چه روشی میتوان این نوع حقیقت را شناخت؟ بنابراین در اخلاق تحلیلی و فلسفی و به تعبیر دیگر در فرا اخلاق نیز مانند اخلاق توصیفی ارزش داوری نمیشود؛ زیرا ما جملات اخلاقی را ارزش داوری نمیکنیم و نمیخواهیم دربارهی خوب یا بد بودن داوری کنیم؛ بلکه میخواهیم خوبی یا بدی آن را معنا و تبیین کنیم. میخواهیم دربارهی خوبیای که عدالت به آن متصف میشود بحث کنیم که آیا این جمله صرف نظر از اینکه درست است یا نادرست، بیانگر واقعیت هست یا نه. وقتی گفته میشود سقط جنین بد است. بدی به چه معناست؟ صرف نظر از اینکه بهطور واقعی سقط جنین بد است یا خوب است، و آیا سقط جنین ریشه در واقعیت دارد یا ندارد، بدون در نظر گرفتن اینکه من این موضوع را بپذیرم یا نپذیرم. بنابراین بحث در فرا اخلاق یا اخلاق تحلیلی و فلسفی نیز مانند اخلاق توصیفی قصد ارزش داوری ندارد، و در این علم قضاوت اخلاقی انجام نمیدهیم، و تنها به تحلیل مفاهیم و جملات اخلاقی میپردازیم. در اخلاق تحلیلی و اخلاق فلسفی توضیحات بیشتری در حوزهی فرا اخلاق داده خواهد شد. [ شنبه 90/3/7 ] [ 3:52 عصر ] [ علی محمدی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |