حمید رضا مظاهری سیف
چکیده
فهم روشمند اخلاق از منابع و مآخذ معتبر دینی، از جمله ضرورتهای حوزه دانشهای اسلامی است چرا که انتساب دانش اخلاق به اسلام، اقتضای آن دارد که این دانش برگرفته از اسلام باشد و بدیهی است که اخذ هر دانشی از دین در گام نخست، محتاج روش و منطق اتخاذ است. این مقال بر آن است تا با طرح، توضیح و تفصیل این پرسش، گامی در مسیر پاسخ به آن بردارد، باشد که در پیدایش فقه الاخلاق مؤثر افتد
مقدمه
مغز و غرض دین رسول خاتم(ص) اخلاق است و بیتردید شناخت اسلام به نوعی دانش اخلاق میانجامد. پرسش از چیستی اخلاق، نسبت این دو و ماهیت گزارههای اخلاقی، موضوع اخلاق، قلمرو اخلاق، کارکرد و آثار آن و مسائل بسیار دیگر، تدوین و توسعه فلسفه اخلاق را دامن زده است.
اما پرسش اصلی این پژوهش آن است که شناخت اسلام ــ که اساساً اخلاقی است ــ چگونه و با چه روشی امکانپذیر است؟ یا بر فرض صحت تقسیم دین به سه حوزه اعتقادات، عبادیات و اخلاقیات، متون دینی در زمینه اخلاقیات با چه روشی قابل فهم است؟
معمولاً درباره اعتقادات، روش عقلی در کار میآید و نقل در خدمت و چارچوب آن کاربرد دارد و در قلمرو عبادیات، عکس این روش صادق است؛ یعنی اساس بر نقل است و عقل در چارچوب آن و تنها برای فهم دقیق نقل کاربرد دارد.
اما پرسش این تحقیق در روش شناسی اخلاق اسلامی است. بهراستی سهم هر کدام از عقل و نقل در فهم متون دینی در حوزه اخلاق چیست؟ آیا تجربههای حسی وعادی در زندگی روزمره و تجربههای عرفانی (کشف و شهود) در فهم اخلاق مجالی دارد؟ اگر دارد، نسبت میان اینها چگونه است؟ کدام اصل و کدام فرع است؟ آیا این روشها همرتبه و هم اندازه در اخلاق به کار میآید یا در مراحل مختلف رشد اخلاقی یکی بر سایرین برتری مییابد؟
چه بسا هر کدام از این پرسشها، تحقیقی سنگین و پرحجم پدید آورد؛ اما آنچه میجوییم، این است که فهم دین و به عبارتی تفقه در دین در حوزه اخلاق چه ابعادی دارد؟
این مقاله در حقیقت طرح یک مسأله است؛ پرسشی که تاکنون کمتر مورد تأمل قرارگرفته و هر یک از بزرگان دین که در زمینه اخلاق اثر بر جای گذاشته، بنا بر ذوق خود پاسخی غیرصریح ـــ در ضمن طرح مباحث اخلاقی به روش مورد پسندشان - دادهاند.
بیتردید آنچه امروز از دین اسلام میشناسیم، معرفتی کامل و در خور دین خاتم نیست و عملمان پر عیبتر از علممان است؛ البته سهم عمدهای از تقصیر ناکامی در عمل به نارسایی در علم باز میگردد.
امروز ما در فقه الاحکام پیشرفت خوبی داشتهایم؛ اما فقهالاخلاق که به نفس انسان و اوصاف و احوال او میپردازد، مغفول واقع شده و کار علمی شایستهای در این زمینه انجام نگرفته است.
سوگوارانه شاهدیم که هیچ کتاب اخلاقی براساس فهم فقیهانه متون دینی در حوزه اخلاق نگاشته نشده است. این جای خالی دستکم دو آفت خطرناک را در جان آدمی و جامعه انسانی میپرورد: نخست اینکه با قطع رابطه نفس و شوون و کمالات آن از احکام عبادی و معاملات، زمینه شک و تردید در احکام، مفاهیم دینی، اعتقادات و هنجارهای اجتماعی براساس دین پدید میآید. و دیگر این که اساساً عمل و اجرای شریعت در حوزه عبادات و معاملات ناهموار و حتی ناممکن میگردد.
غفلت از فقهالاخلاق به علت تحریف مفهوم و معنای فقه ـــ چنانکه در متون دینی در کار آمده است ـــ پدید آمد و برای پر کردن این جای خالی باید به حقیقت معنای فقه و تفقه بازگشت.
مفهومشناسی فقه
مفهومی که با واژه فقه به ذهن متبادر میشود، با معنای اصیل و اولیه آن بسیار متفاوت است.
»فقه در لغت به معنای مطلق فهم یا فهم دقیق مسائل نظری است و در اصطلاح دانستن احکام شرعی فرعی از روی ادله تفصیلی آنها است؛ بنابراین فقه دانستن احکام نیست؛ بلکه دانستن استدلالی احکام است.»
گذشته از کاربرد اصطلاحی و رایج واژه »فقه»، معنای لغوی آن با توجه به استعمال قرآنی بر پنج پایه یا عامل معنایی استوار است:
1.فهم
2.دقت
3.تامل و درنگ
4.کلام و سخن
5.قلب و شهود
اگر این همه را در یک جمله جمع و تعریفی از فقه ارائه کنیم، چنین خواهد بود: فهم دقیق و متأملانه سخن با قلبی زنده و هوشیار که این عوامل را در سه مثال قرآنی به خوبی میتوان یافت:
1. »و طبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون»: بر قلب آنها مهر زده و فرو بسته شده، پس آنها از فهم دقیق و اندیشمندانه و شهود مدارانه محروم شدند.
2. »ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم»: چیزی نیست مگر اینکه به تسبیح و ستایش او مشغول است؛ ولی شما توان درک آن را ندارید.
3. »و منهم من یستمع الیک و جعلنا علی قلوبهم اکنة أن یفقهوه»: و از ایشان گروهی برای شنیدن سخن تو به سویت میآیند؛ ولی ما بر قلبشان پرده قرار دادیم تا آن را درنیابند و نفهمند.
در روایات نیز همین معنا از واژه فقه مورد نظر و استفاده قرار گرفته است که به نقل یک روایت بسنده میکنیم:
»تعلموا القرآن، فانه احسن الحدیث و تفقهوا فیه فإنه ربیعالقلوب»
رسالت پیامبر، اتمام نیکیهای اخلاق
اگر از دیدگاه اخلاق به دین نگریسته شود، تمام دین اخلاق است. اعتقادات که در آغاز شهادت زبانی است و با مجموعهای از اعمال تأیید میشود، در نهایت به ملکاتی در نفس انسان بدل میشود و ایمان را بهعنوان زمینه سایر فضایل اخلاقی و مهمترین نیرو و عامل دفع و رفع رذایل اخلاقی در روح انسان پدید میآید.
همچنین اعمال عبادی و مناسک ظاهری که در برنامه تکالیف شرعی تعریف شده، برای حصول یک ملک اخلاقی در نفس به نام عبودیت است و عبودیت با سایر اوصاف و ملکات نیک و ناپسند نسبتی دارد؛ دین این همه را بیان کرده و راه رشد و کمال معنوی و باطنی را به انسان نمایانده است.
ملکات اخلاق شاکله انسان و صورت باطنی او را میسازد و بعثت پیامبر(ص) برای این بود که به مردم بیاموزد چگونه صورت باطنی خود را که در قیامت ظاهر و آشکار میگردد، بهصورت و زینت حقیقی انسان آراسته سازند و همانند کسی نباشد که حضرت علی(ع) فرمود:
»فالصورة صورة الانسان و القلب قلب الحیوان».
هم از اینرو رسول اکرم (ص) میفرمودند:
»انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»
یا »… لاتمم حسن الاخلاق»
دین اسلام سراسر اخلاق است و اگر فهم آن به حوزه خاصی محدود شود، به تحریف از نوع تخصیص دچار میشود. بنابراین فقه نزد خداوند با ادراک جلال و عظمت او است و این دانشی است که خوف و هیبت و خشوع را به جا میگذارد و لباس تقوا را بر انسان میپوشاند و شناخت صفات ناپسند و دوری از آنها و صفات پسندیده و آراستگی وعمل به آنها و کوشش در فهم و درک خوف و برانگیختن حزن چنانکه خداوند در کتابش فرمود:
»فلولا نفر من کل فرقـة منهم طائفـة لیتفقهوا فی الدین و لینذر و اقومهم اذا رجعوا الیهم»
»… به درستی که علم مهم شناخت چگونگی سیر در راه خدای تعالی و پشت سرگذاشتن گردنههای قلب که همان صفات ناپسند و حجاب بین بنده و آفریننده است.»
مفهومشناسی فقهالاخلاق
با توجه به مطالب پیشین، فقهالاخلاق یعنی تفقه در دین و این تفقه با روش و اصول مشخص در حوزه احکام حاصل شده است؛ ولی درباره اعتقادات و اخلاقیات هنوز راه زیادی پیش رو است.
البته نگارنده حقیر این تقسیم تثلیثی را اصیل ندانسته و معلول تجزی در تفقه میدانم؛ ولی بههرحال چیزی است که در شرایط کنونی فقه ناگزیر از آن هستیم و آنچه دغدغه اصیل این پژوهش است، فقهالاخلاق براساس تثلیث در حوزه معارف دینی است تا به لطف الاهی راه رسیدن به فقه حقیقی و تفقه در دین هموار شود.
توجه به مسائل اخلاقی دین و نزدیکی آن به فقه مورد توجه بعضی از بزرگان فقه قرار گرفته است. »آیتالله محمد صدر» در مقدمه کتاب »فقهالاخلاق» مینویسد:
»آیا بین فقه واخلاق رابطه و پیوندی وجود دارد؟ یا این که این دو مثل دو دانش یا دو عرصه از عرصههای زندگی اجتماعی است که هیچ کدام ربطی با دیگری ندارد؟
گاهی پاسخ این سوال با نفی و گاه دیگر به ایجاب شده که دومی مورد نظر ما است… در اینجا رابطه و پیوندی محکم میان دو علم فقه و اخلاق وجود دارد؛ تا جایی که نزدیک است هر یک، عین دیگری به نظر آید»
سپس ایشان در طول کتاب مذکور در لابهلای مسائل فقهی در عبادات مباحثی اخلاقی را طرح میکنند؛ برای نمونه در مبحث طهارت به وضو، غسل و طهارت باطنی قلب از گناهان و انگیزههای غیرالاهی میپردازند یا درباره جهاد، مباحثی از جهاد با نفس را به میان میآورند.
مشکل اصلی در اینجا این است که در نظر ایشان، فقه به همین معنای مرسوم و اصطلاح محدود رایج است. فقه به معنای علمی که به مسائل شرعی در عبادیات و معاملات میپردازد و اخلاق بهعنوان علمی که به صفات پسندیده و ناپسند نفس میپردازد، تنها به هم مربوط و مکمل یکدیگرند؛ بنابراین علم اخلاق موجود با ریشههای فلسفی در یونان و آراسته شدن به برداشتهای غیر روشمند از بعضی آیات و روایات، هیچ نقص و کاستی ندارد، غیر از اینکه کنار علم فقه و احکام شریعت بیان شود.
اما اگر فقه را روش و کیفیت فهم دین بدانیم که از اصول و ضوابط مشخصی برخوردار است، آنگاه به خوبی روشن میشود که فقهالاخلاق اصلاً وجود ندارد و هیچ اصول و روش مدونی برای تفقه در مسائل اخلاقی دین تدوین نشده است و اگر کسی بخواهد با اخلاق اسلامی آشنا شود، هیچ مجموعه مدونی که بهطور روشمند همه آیات و روایات اخلاقی را جمع آوری و درباره آ نها بحث روشن و نتیجهگیری محکمی کرده باشد، پیدا نمیکند.
اخلاق در کتب فقهی
هرچند که کار مستقلی به شیوه فقهی در زمینه اخلاق صورت نگرفته، اما دو بحث عمده اخلاقی، یعنی غیبت و دروغ در کتاب مکاسب محرمه از کتب فقهی مورد بحث قرار گرفته است. تقریباً از شیخ انصاری به بعد این دو بحث مورد توجه فقها قرارگرفت که میتوان از جمله به »مصباحالفقاهة» اثر »آیتالله خوئی» و »مکاسب محرمة» تالیف »امام خمینی» اشاره کرد. حضرت امام حدود یک پنجم از دو مجلد مکاسبمحرمة را به ابعاد دو مسأله اخلاقی غیبت و دروغ اختصاص داده و در مقایسه با سایر فقها که در اینباره وارد شدهاند، بیشترین اهمیت را به این مباحث اخلاقی دادهاند.
ایشان درباره غیبت مسائلی نظیر: ادله حرمت غیبت، اختصاص حرمت غیبت به مؤمن، حرمت غیبت کودک ممیز، نسبت غیبت و بهتان، ملاک غیبت، استثنائات غیبت، کفاره غیبت و … پرداختهاند و درباره کذب، ادله حرمت، ماهیت صدق و کذب، ملاک و شرایط تحقق کذب، موارد جواز و… را تبیین کردهاند.
اما بهنظر میرسد که به این شکل وارد شدن در مسائل اخلاقی، توانایی بحث و کاوش فقیهانه در همه ابواب اخلاقی را فراهم نمیکند.
اگر به مسائل اخلاقی از منظر پدیدارهای رفتاری و عملی نگریسته شود، میتوان در فقه مرسوم برای بعضی از مسائل در حد ظاهری مجالی گشود؛ اما چنانچه مسائل اخلاقی بهعنوان خصلتها و ملکات نفسانی دانسته شود، آنگاه مبانی، مسائل و روش بحث فقهی در آنها کاملاً متفاوت خواهد بود. برای نمونه بحث فقهی درباره دو آیه »الذین هم فی صلاتهم خاشعون» و »الذین هم عن صلاتهم ساهون» از قلمرو فقهالاحکام بیرون رانده شده و تنها به آیاتی که فعل امر دارند مثل »اقمالصلاة» توجهکرده و تنها به وجوب نماز حکم کردهاند. اما بهراستی فقهالاحکام نباید با فهم فقیهانه متون دینی بگوید که چه نمازی باید برپا کرد؟ و اساساً اقامه نماز به چه معنا است؟ و چه مقدمات و آثاری به همراه دارد؟ وقتی فقهالاحکام از فقه الاخلاق جدا شود، در تبیین ابعادی که به حوزه رفتاری و ظاهری هم مربوط میشود، دچار کاستی میشود. خشوع و سهو در نماز نمودهای ظاهری بسیاری دارد که باید فقیهانه و با دقت بحث شود و به جای مسائل بیشماری که مبتلابه، نیست، در رسالهها حاصل این مباحث بیاید و مکلف بداند چه نمازی بر او واجب است و چه نمازی تمسخر خداوند و سبب قهر و غضب او است.
اما در دو آیهای که در بالا ذکر شد، مباحث فقهالاخلاق بسیاری نهفته است که نه فقط از رفتارها و نمودهای ظاهری، بلکه از حالات و مقامات درونی و معنوی نیز بحث میکند. افزون بر دقت در مفهوم خشوع و سهو و رابطه این آیات با آیاتی که در مجاورت آنها در سورههای مربوطه آمده، دقت در معنای »فی» و »عن»، مسائل بسیاری را در قلمرو فقهالاخلاق بیان میکند که باید در خارج از فضای مباحث فقهالاحکام مورد بحث قرار گیرد و مجال مخصوص وموسع خود را بیابد.
درباره ملکات حسنه و فضایل نفس، اساسیترین پرسشی که درباره همه فضایل اخلاقی لازم به پاسخیابی است، این است که کدام فضیلت مقدم بر سایر فضیلتهای دیگر است، به نحوی که آراستگی به آن، مقدمه تحقق فضیلت دیگر در نفس است؟
زیرا انسان با کسب فضایل در یک مسیر صعودی سیر میکند و بیتردید در این راه برخی از محسنات اخلاقی دیریابتر و برخی زودیابتر است و تا آراستگی به بعضی از صفات نیکو حاصل نشود، فضیلت دیگر در نفس تثبیت نمیشود.
این مسائل اساسی در فقهالاخلاق، اصول فقهی خاص را میطلبد که اصول فقه موجود از آن برخوردار نیست و فقهالاحکام در حوزه عبادات و معاملات به آن اصول و روشها نیاز ندارد؛ حتی ممکن است بعضی بر این عقیده باشند که اخلاق مراتب ندارد. و چه بسا فرموده امام علی(ع) نیز مؤید این نظر باشد:
»اذا کان فی رجل خلة رائقة فانتظروا أخواتها»
هنگامی که در کسی خصلتی پسندیده باشد، نیکیهای دیگر نیز در او پدید میآید.
امام صادق(ع) نیز در حدیثی مراتب تقدم و تأخر برای بعضی از فضایل قائل میشود؛ چنانکه میفرماید:
»إن خصال المکارم بعضها مقید ببعض»
بههرحال اینها مسائلی است که به صورت مبانی متالوژیک باید در اصول فقهالاخلاق بحث و حل شود و فقیه اخلاقی باموضع مشخص، فقهالاخلاق مورد نظر خود را تحقیق و تبیین کند.
اصول فقهالاخلاق
تأکید بر تدوین فقهالاخلاق بدون تدوین اصول و روشهای لازم، برای تفقه در اینباره بیفایده است. تفقه در متون اخلاقی منابع دینی باید بر اساس اصول مشخصی باشد که به اندازه کافی در تثبیت موضوع علمی فقیه به کار آید. و معلوم باشد که فهم فقیهانه اخلاق اسلامی برچه اساسی صورت میگیرد.
تعیین منابع فقهالاخلاق، میزان حجیت و روش دستیابی به آنها، مسائلی که در حوزه مباحث الفاظ در فقهالاخلاق مطرح است و حجیت ظاهر و باطن متون دینی در این وادی از مهمترین مباحثی است که اصول فقهالاخلاق را رقم میزند.
یکسو گرایی روشی در میراث اخلاقی مسلمانان
ابزار و روشهای کارآمد در شناخت دین و به تبع آن اخلاق سه نوع است:
اول: روش عقلی که ما را به منع عقل در درجه اول متصل میسازد و در درجه دوم در استفاده از منابع دیگر ما را یاری میکند.
دوم: روش نقلی که در درجه اول ما را در دستیابی به کتاب و سنت توفیق بخشیده و البته در ارشاد برای بهرهبرداری از سایر منابع نیز به کار میآید.
سوم: روش شهودی و دروننگری که ما را به منبع الهامات مرتبط میکندو البته در فهم متون دینی و ژرفای تفکرات عقلی کارآمد است.
یکسونگری روشی و در پی آن تکیه بر منبع واحد در میراث اخلاقی گذشتگان موجب شده است که رویه معلوم و مشخص در تدوین اخلاق اسلامی وجود نداشته و ملاک واحدی برای سنجش، مقایسه و رتبهبندی آثار اخلاقی در دست نباشد.
سه مشرب اخلاق عقلی، اخلاق عرفانی و اخلاق نقلی در عرض هم است و هرکدام ویژگیهای خاصی دارد که محققان در جای خود از آنها بحث کردهاند.
اخلاق عقلی به فلسفه یونان باز میگردد؛ هرچند که در دست مسلمانان به نوآوریها و زیوری از آیات و احادیث آراسته شده است. اخلاق عرفانی نیز متهم است به این که رگ و ریشههایی از بودیسم، هندوییسم، عرفان مسیحی ومانوی به ارث برده است.
اخلاقی نقلی در نهایت، که از منابع اصیل دینی برآمده است؛ ولی از چند مشکل جدی رنج میبرد:
»1. همگون نبودن کتابهای اخلاقی ـــ روایی و بهرهگیری فراوان از ذوق شخصی در نظم و چینش بحثها.
2. عدم طرح سند روایات در برخی از کتب یاد شده.
3.وجود روایات شبههزا، پرسشآفرین، متشابه وحتی متضاد و متعارض با هم و عدم بررسی سندی و محتوایی و تحلیلی وتطبیقی آنها.
4. پرداختن به پارهای نیازهای اخلاقی ـــ روانی، نه همه نیازهای وجودی انسان در حوزه اخلاق و تربیت اسلامی.» <