نظریه های فرا اخلاق وبررسی نظام اخلاق اسلامی Meta Ethics | ||
از دیدگاه آیة الله علامه سید محمد حسین طباطبایى اشاره هدف نهایى پیامبران و ادیان آسمانى و حکیمان، ساختن جامعهاى مبتنى بر اخلاق و فضایل انسانى بوده است، ولى چون هدف، مشترک بوده و دانشمندان و متفکران اسلامى نیز با دیده مثبتبه آموزههاى فلسفى یونان نگریسته و به غربال و تنقیح و تکمیل آن پرداختهاند، پارهاى از پریشان گویان، پنداشتهاند که اخلاق اسلامى نیز چیزى افزون بر آموزهها و روش اخلاقى حکماى یونان نیست و لذا با شلاق نقد و تیغ انکار به جان آن افتادهاند، در حالى که اخلاق در معارف قرآنى، گامى حتى پیشتر از معارف اخلاقى ادیان آسمانى گذشته است، کجا رسد به روش اخلاقى حکیمان و فیلسوفان یونانى! مفسر پارسا و حکیم، حضرت استاد علامه طباطبایى که در عرصه اخلاق و عرفان از جایگاه والایى برخوردارند، این مدعا را به مدد آیات قرآن به نیکى اثبات نموده و امتیاز اخلاق و روش خودسازى اسلامى را از غیر آن نمایانده است که به علت اهمیت آن در فلسفه اخلاق، تقدیم مىگردد. «واحد معارف و اخلاق» تنها وسیلهاى که به کمک آن مىتوان صفات باطنى را اصلاح کرد و ملکات فاضله اخلاقى را تحصیل و صفحه دل را از آلودگى اخلاقى زشت پاک کرد تمرین و تکرار اعمال شایسته متناسب با صفات اخلاقى است، زیرا بر اثر تکرار عمل در هر مورد صور علمى خاصى در روح انسان نقش مىبندد و بر اثر تراکم به جایى مىرسد که اثر آن غیر قابل زوال مىشود یا لااقل به آسانى زایل نخواهد شد; مثلا اگر یک فرد ترسو بخواهد ترس را از خود دور سازد باید مکرر قدم در جریانها و اقدامهاى مخوف که دل را مىلرزاند بگذارد، و هر وقت گام در یکى از این موارد مىگذارد و از اقدام شجاعانه خود لذت مىبرد و زشتى و نکبت فرار را درک مىکند، صورتهاى خاصى از آن در روح او نقش مىبندد و بر اثر تکرار و تراکم آنها ملکه شجاعت در او راسخ مىگردد. این ملکه علمى اگر چه مستقیما اختیارى نیست ولى مقدمات تحصیل آن که عبارت از اعمال مناسب است، در اختیار انسان قرار داد. از این بیانات روشن شد که راه تحصیل ملکات فاضله و تهذیب اخلاق یکى از این دو راه است: روش حکما و روش شرایع آسمانى. روش اخلاقى حکیمان این روش از راه توجه دادن مردم به منافع و آثار دنیوى رفتارها، به تهذیب اخلاق مىپردازد; مثل این که گفته شود عفت و قناعت و صرف نظر کردن از آنچه در اختیار دیگران است انسان را سربلند و در انظار مردم بزرگ مىسازد، ولى بر عکس، حرص موجب خوارى و تنگدستى است، طمع انسان را ذلیل و علم، آدمى را عزیز مىکند و باعث عظمت و خوش نامى در نظر توده مردم و مانوس شدن با خواص مىشود، علم مانند چشم تیزبینى است که به کمک آن مىتوان هر حادثه ناگوارى را دید و از آن اجتناب کرد و به هر مقصد عالى رسید. ولى جهل نابینایى است، علم نگاهبان انسان است اما مال را انسان باید نگاهبانى کند، شجاعت آدمى را از تلون و دو دلى رهایى مىبخشد و شخص شجاع در هر حال محبوب مردم است چه فاتح شود و چه مغلوب، به عکس، جبن و ترس و بىباکى، موجب نفرت است. عدالت وجدان انسان را از ناراحتیها خلاصى مىبخشد و مایه حیات جاودان یعنى نام نیک ابدى و محبت عمومى است. این راه همان راه معروفى است که علم اخلاق را برپایه آن استوار ساختهاند، و دانشمندان اخلاقى یونان و دیگران طرفدار آنند. ولى قرآن مجید اخلاق را بر این پایه استوار نمىکند، چه این که مقتضاى این روش این است که تمام توجه در انتخاب صفات خوب و بد به انظار عمومى و خوش آیند و پسند اجتماع باشد. گرچه قرآن مجید بعضا پارهاى از منافع اجتماعى از کارها را در مقام تشویق ذکر کرده است ولى با دقت معلوم مىشود که منظور از ذکر آنها، بیان جنبههاى دنیوى نیست و منافع و آثار اخروى مورد نظر است; مثلا درباره قبله مىفرماید:
«حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره لئلا یکون للناس علیکم حجة; (1) هر کجا باشید روى خود را به جانب «کعبه» بگردانید تا مردم (اهل کتاب) حجتى بر شما نداشته باشند.» در این آیه خداوند مسلمانان را به ثبات قدم و اراده در موضوع قبله دعوت مىکند و علت آن را چنین شرح مىدهد: «تا مردم (اهل کتاب) پس از این حجتى بر شما نداشته باشند.» در جاى دیگر مىفرماید: «ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم واصبروا; (2) با یکدیگر نزاع مکنید تا سستشوید و قوت و صولتشما درهم بشکند.» در این آیه مردم را به صبر و ترک منازعه دعوت مىکند و مىفرماید اگر دست از صبر بردارید و آتش نزاع را روشن سازید نتیجه آن سستى و آشفتگى اوضاع شما و جسور شدن دشمنان است. و در مورد دیگر فرموده: «و لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور; (3) کسى که صبر کند و چشم بپوشد (و در مقام انتقام برنیاید بهتر است) که این عمل از اعمال برجسته و ثابت است.» در این آیه دعوت به صبر مىکند و علت آن را اهمیت و عظمت آن ذکر مىنماید. اگر دقت کنیم در تمام این موارد نظر به نتایج اخروى است و آثار مزبور، همه به آن بازگشت مىکند.
روش شرایع آسمانى این روش از راه فواید اخروى، مردم را به تصفیه باطن فرا مىخواند. این معنا کرارا در قرآن مجید دیده مىشود; مانند: «ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة; (4) خداوند از مؤمنان جانها و مالهایشان را در مقابل بهشتخریدارى مىکند.» «و انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب; (5) مسلما مزد صبرکنندگان بدون حساب داده خواهد شد.» و «ان الظالمین لهم عذاب الیم; (6) براى ظالمان عذابى دردناک است.» و «الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات; (7)
خداوند ولى و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاریکیها به طرف نور مىبرد و سرپرست کافران، طاغوت (شیطان) است که آنها را از نور به طرف تاریکیها مىبرد.» و مانند اینها که با تعبیرات مختلفى در قرآن دیده مىشود. آیات دیگرى نیز در قرآن وجود دارد که آنها را هم باید به دسته سابق ملحق نمود مانند: «ما اصاب من مصیبة فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على الله یسیر...; (8) هر مصیبتى در زمین و در وجود شما واقع شود قبل از آفرینش نفوس شما در کتاب (لوح محفوظ) ثبتشده، این بر خدا آسان است.» این آیه مردم را از تاسف بر آنچه از دست رفته و خوشحالى و دلبستگى به آنچه موجود است جلوگیرى کرده و مىگوید: چون حوادث مستند به قضا و قدر الهى است و آنچه باید به انسان برسد بالاخره خواهد رسید و آنچه نباید برسد نخواهد رسید، بنابراین تاسف و خوشحالى بىجاست و نباید از کسى که زمام تمامى امور را به دستخداوند مىداند چنین امورى صادر شود چنان که فرموده: «ما اصاب من مصیبة الا باذن الله و من یؤمن بالله یهد قلبه; (9) هیچ مصیبتى جز به فرمان خدا واقع نمىشود و هر کس به خدا ایمان بیاورد دل او را هدایت مىکند.» این دسته از آیات نیز مانند دسته سابق اصلاح اخلاق را از راه نتایجشریف اخروى که کمالات واقعى است نه خیالى، تعقیب مىکند، و اساس اصلاحات اخلاقى را کمالات واقعیهاى که از قضا و قدر و متصف شدن به اخلاق خدا و توجه به اسماى حسنى و صفات عالیه الهى و امثال آن سرچشمه مىگیرد، قرار مىدهد. اشکال: این جا ممکن است کسانى ایراد کنند که اتکا به قضا و قدر و امثال آن نه تنها به اصلاح اخلاق کمک نمىکند بلکه ممکن ستیک سلسله مفاسد اخلاقى به بار آورد، زیرا به اتکا آنها احکام اختیارى این جهان به کلى از بین مىرود و اختلال عجیبى حکمفرما مىشود; مثلا اگر براى اصلاح صفت صبر و استقامت و اظهار تاسف و شادى بىجا به این متوسل شویم که کلیه حوادث در لوح محفوظ ثبت است و خواه ناخواه صورت مىگیرد (چنان که از مضمون آیه سابق استفاده مىشود) در این صورت ممکن است کسى دست از تحصیل معاش و کسب و کار و تحصیل فضایل و کمالات بکشد و به هر اخلاق پستى تن در دهد و عذر خود را این قرار دهد که همه چیز مقدر است و خواه ناخواه انجام مىیابد بیهوده نباید کوشش و تقلا کرد! پاسخ: افعال انسانى نیز از اجزاى علل حوادث است; یعنى درست است هر معلولى عللى دارد که بدون آن وجود پیدا نمىکند و حقیقت قضا هم همین است ولى نباید فراموش کرد که وجود حتمى آن بعد از وجود تمام اجزاى علت است که یکى از آنها افعال انسانى است، بنابراین کسى نمىتواند بگوید سیر شدن من یا مقدر شده استیا نه، و در هر حال غذا خوردن من اثرى ندارد، زیرا این یک اشتباه بزرگ است که سیر شدن را بدون غذا خوردن اختیارى که یکى از اجزاى علت آن است فرض کنیم، خلاصه نباید وجود یک معلول را فرض کرده و علل آن را از نظر بیندازیم. بنابراین هیچ کس نمىتواند موضوع اختیار را که اساس زندگى دنیا و منشا سعادت و شقاوت انسانى است و یکى از اجزاى علل حوادثى است که براى انسان رخ مىدهد، مانند افعال و ملکاتى که از آن حاصل مىشود، نادیده بگیرد و همه چیز را مستند به علل غیر اختیارى کند، ولى همانطور که نباید اراده و اختیار خود را از اجزاى علل بیرون فرض کرد نباید گمان برد که اراده و اختیار تنها وسیله و علت تامه هر چیز است و هیچ یک از موجودات و علل موجوده در عالم که در راس آنها اراده الهى قرار دارد دخالتى در سرنوشت او ندارد، زیرا این عقیده منشا بسیارى از صفات ناپسند مانند خودپسندى، تکبر، بخل، تاسف بر معدوم و دلبستگى به موجود، و غم و اندوه مىباشد.
آدم نادان مىگوید: این کار را من انجام دادهام و از فلان موضوع، من جلوگیرى کردم، و همین باعث عجب و تکبر و بخل او مىشود، در حالى که این بىخبر نمىداند که اگر هزاران علل دیگر، که از اختیار او خارج است، دستبه دست هم نداده بودند تنها اراده ناقص او نمىتوانست کارى انجام دهد، آدم نادان مىگوید: اگر من چنین کرده بودم، فلان منفعت از دست من نمىرفت و متضرر نمىشدم در حالى که وجود آن منفعت مالى یا جانى معلول هزاران علت است که تنها از بین رفتن یکى از آنها براى از دست رفتن آن کافى است ولو این که اختیار و اراده او موجود باشد، گذشته از اینها خود اختیار و اراده، علل زیادى دارد که همگى از اختیار انسان خارجند، یعنى اختیار، اختیارى نیست! با توجه به این حقیقت، که یکى از حقایق قرآنى و تعلیمات الهى است، و با تدبر در آیات شریفهاى که در این مورد وارد شده استیک نکته روشن مىشود و آن این که: قرآن فقط براى اصلاح پارهاى از مفاسد اخلاقى به قضا و قدر و کتاب محفوظ اتکا مىکند; به این ترتیب که: قرآن آن افعال و صفات و ملکاتى را که اتکا به قضا و قدر در آنها موجب صرف نظر کردن از اختیار و اراده است غلط مىشمرد و جدا با آن مبارزه کرده است چنان که مىگوید: «و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیها آباءنا و الله امرنا بها قل ان الله لا یامر بالفحشاء ا تقولون على الله ما لا تعلمون; (10) هنگامى که کار زشتى انجام مىدهند مىگویند: ما پدران را بر همین روش یافتهایم و خدا ما را به آن دستور داده است! بگو خداوند دستور به کار زشت نمىدهد، چیزى را که نمىدانید به خدا نسبت مىدهید؟!». و در مواردى که استناد نکردن به قضا و قدر دلیل بر استقلال اختیار انسان در تاثیر است و او را بىنیاز از غیر خود معرفى مىکند، در چنین مواردى قرآن مردم را متوجه حقیقتساخته و قضا و قدر را به یاد آنها مىآورد و به این ترتیب به راه راست هدایت مىکند، تا صفات رذیلهاى که از این گونه تصورات باطل سرچشمه مىگیرد از میان برود و مثلا انسان به آنچه دارد فرحناک و دلبسته نشود و از آنچه که مفقود کرده غمگین نگردد، چنان که در مورد انفاق بر بندگان خدا مىگوید: «وآتوهم من مال الله الذى آتیکم; (11) از مال خدا که عطایتان کرده به آنان بدهید.» به طورى که ملاحظه مىشود قرآن در این جا دعوت به جود و سخاوت مىکند به استناد این که مال را خدا داده است. و در جاى دیگر مىگوید: «و مما رزقناهم ینفقون; (12) و از آنچه آنان را روزى کردیم انفاق مىکنند.» در این آیه براى تشویق مردم به انفاق، رزق را به خداوند نسبت مىدهد و در جاى دیگر مىفرماید: «فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا انا جعلنا ما على الارض زینة لها لنبلوهم ایهم احسن عملا; (13) شاید از غم این که چرا ایشان قرآن را باور ندارند خویشتن را هلاک کنى ما آنچه را روى زمین است آرایش کردیم تا بیازماییمشان که کدامشان به عمل بهترند.» در این جا پیغمبر گرامى خود را از غم خوردن براى کفر مخالفین نهى مىکند زیرا کفر آنها غلبه بر خدا نیستبلکه مصداق یک آزمایش الهى است که خداوند تمام موجودات روى زمین را به خاطر آن قرار داده است. این خلاصه روش دوم بود که براى اصلاح اخلاق که مکتب انبیا و پیغمبران خدا بوده است و در قرآن مجید و سایر کتابهاى آسمانى که براى ما نقل شده نمونههاى زیادى از آن دیده مىشود [ یکشنبه 91/12/13 ] [ 9:8 عصر ] [ علی محمدی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |