سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نظریه های فرا اخلاق وبررسی نظام اخلاق اسلامی Meta Ethics
 

 

حجت‌الاسلام دکتر پارسانیا:

موضوع علم اخلاق، خُلق انسان است. خُلق در برابر خَلق به کار می رود. خَلق مربوط به ظاهر و صورت انسان است و خُلق مربوط به باطن و سیرت آدمی. درتعریف خُلق گفته اند: ملکه ای نفسانی است که منشأ می شود تا افعال از آدمی به سادگی و به سهولت صادر گردد.

اخلاق، یکی از مهم‌ترین ساحت‌های دین مبین اسلام است؛ آن گونه که پیامبر اعظم (ص) هدف نهایی بعثت خود را رسیدن به کرامت‌های اخلاقی بیان می کند. آثار ارزشمندی که طی قرن ها در زمینه اخلاق تألیف شده، نشانه اهمیت این مسئله است. روشن است که هر مکتب، مبانی و مبادی خاصی در علم اخلاق دارد. مبادی، به مباحثی گفته می‌شود که پیش از ورود به هر علم باید شناخته شوند؛ مانند موضوع آن علم، وجود آن و اصولی که اثبات مسائل آن علم، منوط به آنها است. در این نوشتار، کوشش شده تا فهمی دقیق از مبادی علم اخلاق، شاخه‌های آن و همچنین آشنایی نظری با مباحث اخلاقی و ارتباط این علم با دیگر علوم به دست داده شود.

در دنیای اسلام، علم اخلاق دانشی است که آثار و کتاب های بسیاری درمورد آن تدوین شده است. این دانش پیش از اسلام نیز در یونان شناخته شده بود. کتاب اخلاق نیکوماخوس اثر ارسطو، از نخستین کتاب هایی است که به طور مستقل درباره این علم نوشته شده است. از برجسته ترین آثاری که درباره علم اخلاق در تاریخ فرهنگ اسلامی به نگارش درآمده است، می توان به این موارد اشاره کرد:

تهذیب الاخلاق، تألیف یحیی بن عدی بن حمید بن زکریا (م. 364ق).

تهذیب الاخلاق و طهاره الاعراق نوشته ابو علی احمدبن محمد مسکویه (320-421 ه ق)؛

اخلاق ناصری اثر خواجه نصیر الدین طوسی (597هـ. ق)؛

جامع السعادات نوشته ملا احمد نراقی و معراج السعاده اثر ملا مهدی نراقی

با توجه به آثار یاد شده علم اخلاق دانشی است که درباره نفس انسان بحث می کند؛ از آن جهت که افعال زیبا، زشت، شایسته یا ناشایست با اراده از نفس صادر می شوند.

موضوع علم اخلاق، خُلق انسان است. خُلق در برابر خَلق به کار می رود. خَلق مربوط به ظاهر و صورت انسان است و خُلق مربوط به باطن و سیرت آدمی. درتعریف خُلق گفته اند: ملکه ای نفسانی است که منشأ می شود تا افعال از آدمی به سادگی و به سهولت صادر گردد.

ملکه، کیفیتی برای نفس است که آن کیفیت برای نفس تداوم و استمرار دارد و به سرعت در معرض زوال قرار نگیرد. ملکه در برابر حال به کار می رود، حال صفت و کیفیتی در نفس است که ناپایدار می باشد و به سرعت زائل می گردد. انسانی که در حالتی خاص، کاری را انجام می دهد، مثلاً دروغ می گوید و یا مالی را به دیگری می بخشد، دارای خلق دروغگویی و یا ملکه سخاوت و بخشندگی نیست. خلق و ملکه دروغگویی و یا بخشندگی در کسی است که نفس او همواره به سادگی به دروغ گفتن یا به بخشش تمایل داشته باشد و آن را انجام دهد.

علم اخلاق درباره ملکات نفسانی آدمی بحث می کند. خُلق های پسندیده و ناپسند را شناسایی می کند و چگونگی پدید آمدن هریک از آنها و نیز راه های از بین بردن خلق های ناپسند یا آراسته شدن به خلق های پسندیده را بازگو می کند.

در دنیای اسلام علم اخلاق، از برخی مبادی و اصول موضوعه بهره می برد. این مبادی و اصول موضوعه مربوط به علم اخلاق نیست، بلکه مربوط به علوم دیگری است؛ مثلاً برخی از این مبادی معرفت شناسانه، بعضی فلسفی و بعضی دیگر نیز مبادی انسان شناختی است. در اسلام، علم اخلاق مبتنی بر معرفت حسی، عقلی و وحیانی است. حس، در شناخت، امور متغیر و رفتار و اعمال روزانه افراد کارآمد است و عقل، احکام و قواعد کلی اخلاقی را می شناسد. پیش از اسلام، علم اخلاق از دو منبع معرفتی حسی و عقلی بهره می برد، لکن حضور وحی و مرجعیّت معرفتی آن سبب شد که مجموعه ای از آیات و روایات که به آنها "نقل" گفته می شود، به عنوان منبع معرفتی نوینی در اختیار عالمان اخلاق قرار گیرد. حضور زنده و فعال وحی و نقلی که در حاشیه وحی اعتبار یافته است، در بسیاری از آثار و کتب اخلاقی اسلامی، به چشم می خورد. حذف عقل و مرجعیت معرفتی آن در فلسفه ها و جریان های معرفتی مدرن، علم اخلاق را دچار تحولات بنیادین نموده است؛ در صورتی که عنصر عقل وجوه اشتراک فراوانی را میان علم اخلاق اسلامی و علم اخلاق در یونان پدید آورده است. روشی که علم اخلاق در دنیای اسلام با توجه به مرجعیت عقل از آن استفاده میکند، روش برهانی است. در این روش، از شواهد نقلی نیز استفاده میشود.

علم اخلاق، بر اساس اعتقاد به ساحت ها و مراتب متکثر هستی شکل گرفته است. علم اخلاق بر هستی شناسی ماتریالیستی و دنیوی مبتنی نیست. جهان ماده، بخشی از عالم هستی است. اعتقاد به متافیزیک و عالم ماوراء طبیعت، مهمترین بنیاد هستی شناختی علم اخلاق اسلامی محسوب می شود و خیر و کمال در این هستی شناسی به عالم طبیعت محدود نمی شود، بلکه عالم عقلانی را نیز در بر می گیرد. اعتقاد به عالم عقلانی و فرشتگان، رکن اساسی علم اخلاق اسلامی است. مباحث وجود شناختی مانند اتحاد عاقل و معقول، تشکیک در هستی، و حرکت جوهری از جمله مباحث فلسفی است که در تاریخ تفکر اسلامی برای تبیین مسائل اخلاقی نقش مهمی داشته است.

علم اخلاق اسلامی از هستی شناسی فلسفی اسلامی بهره می گیرد. این هستی شناسی با گرایش های سه گانه: مشایی، اشراقی و صدرایی، اصول موضوعه هستی شناختی علم اخلاق را در اسلام تأمین می کند.

مبنای انسان شناختی اخلاق اسلامی ـ که از دو مبنای هستی شناختی و معرفت شناختی آن متأثر است ـ اعتقاد به ابعاد دوگانه وجود انسان، یعنی نفس و بدن است. بدن، موجود مادی و مربوط به عالم طبیعت است و نفس انسانی، موجودی فوق طبیعی و عقلی است. بدن انسان را با حس، و نفس او را با عقل می توان شناخت. بعد عقلانی وجود انسان با ذات و هویت او در ارتباط است و با وجود دیدگاه های مختلفی که درباره ارتباط نفس و بدن مطرح است، می توان گفت: نفس جنبه عالی تر و برتر وجود انسان را تشکیل می دهد: به گونه ای که لذت، سعادت، کمال و خیر حقیقی انسان به این بعد از وجود او مربوط می شود. اثبات مراتب سه گانه وجود انسان؛ یعنی حس، خیال و عقل، تبیین رابطه میان این مراتب بر اساس حرکت جوهری و جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس، از موثرترین مسائل انسان شناختی در علم اخلاق است .

عالمان اخلاق، هر یک از مبادی سه گانه فوق را در بخشی از آثار علمی دنیای اسلام بررسی کرده اند. متافیزیک و فلسفه به معنای خاص، عهده دار اثبات مبادی هستی شناختی علم اخلاق است. منطق، برخی دیگر از مبادی معرفتی آن را مطرح می کند و علم النفس، مبانی انسان شناختی اخلاق را تأمین می کند. پیش از صدرالمتألهین متفکران مسلمان مباحث نفس را در زمره مسائل طبیعی می دانستد و در طبیعیات در مورد آن بحث می کردند، ولی صدرالمتألهین این موضوع را به متافیزیک مربوط می دانست و آن را از زمره مباحث هستی شناسی به معنای خاص قرار می داد.

دانشی که به جستجو در مبانی و اصول موضوعه علم اخلاق می پردازد و درباره آن سخن می‌گوید «فرا اخلاق» نامیده می شود. فرا اخلاق به بیان آثاری که مبانی فلسفی، معرفتی و انسان شناختی بر علم اخلاق دارند و نیز صورت های مختلفی که این علم در اثر مبادی گوناگون پیدا می کند، می پردازد.

براساس معنای بالا، فرا اخلاق یک علم درجه دوم است؛ زیرا علم درجه دوم علمی است که موضوع آن در علوم دیگر باشد. از آنجا که فرا اخلاق نیز درباره علم اخلاق و نسبت آن با مبادی و مبانی عوم دیگر بحث می کند، از علوم درجه دوم به شمار می رود.

بنا بر آنچه گفته شد، علم اخلاق بی ارتباط با سایر علوم نیست. برخی از علوم، مبادی و مبانی علم اخلاق را تأمین می کنند که هر گونه تغییر در آنها به تغییر مبانی علم اخلاق و در نتیجه، تغییر در علم اخلاق منجر می شود. همان گونه که علم اخلاق مبادی خود را از علوم دیگر می گیرد، مبادی برخی از علوم مثل علم سیاست را تأمین می کند. پس این علم هم از علومی که مبادی آن را تأمین می کند متأثر است و هم در علومی که مبادی خود را از آن می گیرد، اثر می گذارد. در ابتدای کتب اخلاق اسلامی، بسیاری از مبادی علم اخلاق که به علوم دیگر مثل متافیزیک و طبیعی مربوط است، به طور خلاصه آورده شده است؛ زیرا بسیاری از مبادی علوم دیگر مثل سیاست و تدبیر مُدُن در علم اخلاق شکل میگیرد؛ مثلا ارسطو کتاب اخلاق نیکوماخوس را به عنوان مقدمهای بر کتاب سیاست خود به نگارش درآورد.


[ سه شنبه 90/3/17 ] [ 3:3 عصر ] [ علی محمدی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

وبلاگ تخصصی فلسفه ی اخلاق واخلاق اسلامی . . . . در دلم بود که آدم شوم امانشدم بی خبر ازهمه عالم شوم امانشدم
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 158520